ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد
گاه از دو روزنه ی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم
گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت
از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند
و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر تنهایی
می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی
می بینی که چه صدای خرد شدن دست های خزان شده اش
در دست های تنهایی کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند
آه ، پس او چه می گفت ؟
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
هرکس به میزانی که تنهایی نیاز دارد
عظمت دارد و بی نیاز تر است
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم
من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی
من نگویم رسیدم به وصال
اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی
گریان سخن می گفت
می کرد حق حق و بی تابی
ای کاش می شد اینگونه عاشق شد
عشق من تو باش
نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش تا در دنیای بزرگ تنهایی ام تنهاترین باشی
بلندترین شاخه ی درخت
یک واژه را خیلی خوب می فهمد و آن هم تنهاییست
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ، ماهی دور از دریا
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم
افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم
بیا مثل پروانه های غریب نیاز
به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم
عشق زاییده ی تنهایی است
و تنهایی نیز زاییده ی عشق
آنگاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده
کسی که در آغوش غم بزرگ شده
تنهایی بهترین همدم اوست
شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند
بی رحم بیا رحم به تنهایی من کن
دوستی اتفاق است
جدایی رسم طبیعت
طبیعت زیباست
نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است
نه به تلخی جدایی
جدایی سخت است
نه به تلخی تنهایی
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهایی ا م را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
درد غریبیست تنهایی و بی کسی
امان از دلی که دلبر ندارد
تو آسمان دنیا هر کسی ستاره ای دارد
چرا وقتی نوبت ماست آسمان جایی ندارد
دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم
تا دم لحظهء مردن شعر تنهایی بخونم