ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برای من که فرقی نمی کند
نگاهی دور فنجان برقصانی
یا دستی با شانه هایم آ شنا
اما حالا که آمده ای
این قدر به ساعتت نگاه نکن …
چــای نوشیدن با تــو پشت ایـن میــز رو به غـــروب را
با تمام جــذابیت های سفر به اهــرام مصــر هـــم عــوض نمــی کنـــم !
بــاور کــن عشــق مــن …
به اندازه چای داغ شب امتحان دوست دارمت
اما اضطراب نمی گذارد
نه گرمایت را حس کنم و نه آرامشت را…
از دنیا فقط کافه هایش را به خوبی می شناسم…
فقط آن ها واقعی هستند…
این روز ها صبح ها دو قهوه سفارش می دهم…
شب می شود…
و کافه همچنان گرم و فنجان ها پر سرد می شوند…
راحت قهوه ات را بخور
از ته این فنجان نه کسی آمده ست
نه کسی مانده ست
فال تو همین طعمی ست که می چشی …
دل درد گـرفـه اَم
از بـس فـنـجـان هـای قهوه را سـر کـشـیـده اَم
و تو ته هـیچ کـدام نـبـودی
دلم برایت تنگ می شود
حتی وقتی روبرویم نشسته ای
و نگاه تو دور می شود
از مماس نگاهم تا فنجان چای …
صبح و دو فنجون گرم کنج یه کافه ی سرد
شب شد و باز نیومدی فنجونا سرد و کافه گرم
چشم هات رنگ قهوه ی قجری ست
نگاهم که می کنی
ذره ذره می میرم
فنجان چای توام
ببین چگونه قند در دلم آب می شود
به شوق لبت
کافه ی دیدار
وقت قرار
دود سیگار
میز قمار
باختم
داشتنت را پای یک میز نفرین شده
به او باختم …