ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت
فـرهنـگ لـغـت هــا نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت
دلتنـگی یــعنـــی نبودن تـــو . . .
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن
در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد..
اشک من جاری شد
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو
عکس تو در طاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
تو که رفتی دلم برایت تنگ شد
حال که آمده ای در دلم جا نمی شوی
دل است دیگر
یا شور میزند یا تنگ میشود یا میشکند
آخر هم مهر سنگ بودن میخورد روی پیشانیاش
واژه هایم رنگ باران دارد
وقتی از تو می نوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیری نمی پاید که قندیل می بندد
عجیب سرد است هوای نبودنت
بزرگترین آرزویم این بود
که کوچک ترین آرزوی تو باشم
برایت آرزو می کنم
آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری
مشکلات به سبکی هوا
عشق به عمق اقیانوس
دوستی به محکمی الماس
موفقیت به درخشانی طلا
اینها آرزوهای من برای توست
خواهم که قلب گرمت ، آماج غم نگردد
باغ دلت الهی ، دشت ستم نگردد
اشک ندامت ای جان ، از چشم تو نبارد
دنیای آرزویت ، مرداب غم نگردد
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن می گردد
با تمام وجودم آرزو می کنم لبهایت در آن نزدیکی باشد !
آرزو می کنم هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق خوشبختی هستی
هر کی منو می بینه میگه چقد خوشه
نمیدونه نصف دیگه صورتم خیسه
راست میگی حق با توئه
ما با هم باشیم که چی؟
آخرش کجا بریم؟
اما فکر نکردی دل به همین بودن خوشه
حالا خوشحال شدی؟
ویرونه شد …
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
قشنگترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه
آرامش وجود من صدای تو شنفتنه
نمی دونم چرا این روزا اینقدر پدال دوچرخه دوستی ها سفت شده!
یا من زود خسته می شم یا شیب زیاد شده
شایدم همرکاب ها دیگه رکاب نمیزنن !
قلبم آسمون می شه به شوق خوابیدن ستاره ی وجودت
کاش از میون همه ی ستاره ها تو سهیل نشی !
بمان با من که من بی تو صدایی خسته در بادم
در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم
برای پریدن لازم نیست پرنده باشم
همین که تو بخندی بال در می آورم
کاش می توانستم تورا آنگونه بخندانم
تا سیر شوی از خندیدن با کسانی که لیاقت لبخندت را ندارند!
تقصیر من چیست که نمی توانم نقش بازی کنم؟
اینجا همانجاست که نباید باشی
غم انگیز است اگر تو را نخواهد
مسخره است اگر نفهمی
احمقانه است اگر اصرار کنی
عشق از میدان مین خطرناک تر است
مین عمل نکرده پایت را از کار می اندازد
خاطره ی عمل نکرده قلبت را
آمده بودم به تو بگویم هنوز دوستت دارم
اما بر زبانم این طور آمد که هر وقت دلت خواست حرف بزنی تماس بگیر !
ماهی اسیر تنگ باشی و یارت در دریا
باله ات زخمی و گریه ی بی صدا واویلا
وقتی نیستی یا دلم می گیرد یا باران
این پیام فقط جهت زدن حاضری در دفتر رفاقت بود تا بدونی بیادتم
وصیت کردم بعد مرگم قلبمو اهدا کنند
اما گفتند اجازه ی صاحبش لازمه اجازه می دی ؟
ناز آن چشمی که سویش مال ماست
ناز آن زلفی که تارش مال ماست
ناز آن چوپان که سازش مال ماست
ناز آن دوستی که قلبش یاد ماست
از تنهایی پرسیدم برای عشقم چه بنویسم
گفت : بنویس ما را چون روزگار فراموش مکن
دلم دل نیست ، دریا نیست ، مرداب است
که موجی هم سراغش را نمی گیرد
نه میل زیستن دارد نه می میرد …