ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوای تو از دود سیگارم هم مضر تر است
دود سیگار به سرفه ام می اندازد هوای تو به گریه
رفت و اثارش پا برجاست
یه قهوه سرد
یه سیگار خیس
یه قاب کج شده
گلدون های ترک خورده
قلب شکسته
روح دریده شده
مطمئنم عوامل پشت پرده دست داشته اند…
خودت اینجوری نبودی
وقتی دلت شکست تنها و بی هدف
شب پرسه می زنی از هر کدوم طرف
روزای خوبتو انکار می کنی
این واقعیتو تکرار می کنی
اطرافیانتو از دست می دیو
افسرده میشیو از دست می ریو
دور خودت همش دیوار می کشی
افسوس می خوری سیگار می کشی
زندگی ام همچو سازم کوک نیست
صدایش به دل نمی شیند هرج و مرجی بیش نیست
اما سیگارم مطربیس
می نوازد
می رقصد
می میرد
پر رنگ ترین خیالت را به غلیظ ترین پک سیگار می سپارم
این بدرقه ی خاطرات توست
یادم تو را فراموش … نه نمی کند…
اشک های من
پشت سر تمام خاطراتت
بازنده من…
کودکانه ام از بوی دود سیگار پدربزرگم نفرتم می شد
سال ها که گذشت در تک تک لحظه ها ٬
خوب حس کردم درد بزرگ شدن را
سیگار دوایش بود
نبودی
با سیگارم تنهایی پر می کردم
گذشت
امروز قرار بود که بیایی
اما کلاغی از سوی تو آتشی برایم آورد
گفت : روشن کن! بکش! که او دیگر نمی آید
دلت روآتش زدی و خودت رو دربند کاغذی کردی
که وقتی آتیش می گیره دود کنی؟
این روزها میلی به سیگار کشیدن ندارم
کمی برایم ناز کن …
خمیازه های کشدار سیگار پشت سیگار
شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب جان کندنش غریزی است
لعنت به این خود آزار سیگار پشت سیگار
اندیشه فولادوند
هر شب همین بساط است، چای و سکوت و یک فیلم
بعد از مرور اشعار سیگار پشت سیگار
ته مانده های سیگار در استکانی از چای
هاجند و واج انگار سیگار پشت سیگار
اندیشه فولادوند
ماشینم بوی سیگار می دهد
تنم ، لباسم ، دفتر کارم
حتی قهوه های دو نفره ی فرانسوی هم بوی سیگار می دهد
از زمستان 2 سال پیش تمام لحظه های من که بوی تو را می داد
فقط بوی سیگار می دهد …
سیگارو بخاطر تو ترک نمی کنم
وقتی تو با من بودی اونم با من بود
حالا که نیستی هم این با منه
وفاداری کدامتان بیشتر است؟
جوابی نداری …
از من پرسید امروز می خوام تکلیفمو مشخص کنی یا من یا سیگار؟
نگاهی به سیگار توی دستم کردم که انگار سوختنش شدت گرفته و داره بهم می گه عشقت مهمتره
یه پک دیگه زدم نگاش کردم و گفتم : خداحافظ
ازم پرسید سیگارو ترک نکردی
گفتم نه کبریت و ترک کردم
سیگارو با سیگار روشن می کنم …
گفتم : با عشق زمان فراموش می شود و با زمان عشق
سیگاری گوشه ی لبم ، گفت : با سیگار هر دو
من به تعداد تمام سیگار هایی که کشیده ام تو را یاد کرده ام
اگر می توانستم تو را فراموش کنم سیگار را هم ترک می کردم
لب پنجره نشستی
و به هوای مه گرفته بیرون نگاه می کنی
پاهایت را در آغوش می گیری و سیگاری روشن می کنی مثل همیشه
مثل همیشه پاهایت را به من ترجیح دادی …
مرد را فقط مرد می فهمد و دود سیگارش
باز کلمه کم آورده ام ، برای احوالاتم
بروید یک سیگار بکشید تلخی اش که ماند ته گلویتان
فکر کنید همان بغضی است که توی گلوی من
نه بالا می رود و نه پایین
تمام سیگارهای دنیا را هم که دود کنی
تنهائیت توجه هیچکس را جز پیرمرد سیگار فروش جلب نخواهد کرد
شاید بتونم یه روزی تو و خاطراتتم مثل سیگارم دود کنم
اسمت را نوشتم روی سیگار تا بسوزه که وقتی سیگار تموم شد فراموشت کنم
ولی نمی دونستم که هر پک که به سیگار میزنم اسمت میره تو نفسم …
اشباع شده ام
از بوسه های مکرر و عمیق از ته سیگارهام
سیگار به سیگار درد می کشم تا تمام شود
بی چون و چرا ما هم تمام می شویم
ما خنده های ایستـــاده ما خنده های تکراری
تو نیستـــــی زمین برای من تنها یک زیرسیگاری ست
برای خاموش کردن بی حوصلگی هــــا
تا تمام شود درد می کشم
چند نخ سیگار و چشمان تو …
آنقدر برایت عاشقانه خواهم نوشت تا ازحسادت دوباره عاشق ات شوم!
مــرد گریه نمیکنــد ، مــرد نمی شکند…
فقط سیگاری روشن می کند
آرام بی صدا ، لابه لای دود می میرد
آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی می کنند
همدیگر را می کشند ، لذت می برند ، دود می کنند ، تمام می کنند
و بعد از اندک زمانی سیگاری دیگر
هرنخ سیگاری که می کشم وجود و رسیدن تو رو توش حس می کنم
چون هرلحظه به تو نزدیک تر می شم
سیگار بکش
بغض کن
گریه کن
دق کن
ولی با هر آدم نامردی درد و دل نکن
مرگ ، مُردن نیست
و مرگ ، تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و خیس از باران انتظار و تنهایی را درک می کردند
برایم سیگاری آتش بزن
میان لب هایم بگذار و دور شــو . . .
پر از باروتم !
شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود می گوید :
باید تـَرکـــــ کنم !
ســیگار را ، خانــــه را ، زندگـــی را و باز پُــکــی دیگــــر می زند …
گفتی دهانت بوی شــیر می دهد و رفتـی
حالا بوی سیـگـار ، بوی دروغ هم می دهد
برگرد …
چرا ترک کنم سیگار لعنتی را که فریاد می زند نبودنت را؟
که در دست می گیرم بدن نرمش را جای دست های سردت
درونم که می فشارد ریه هایم را ذره ذره می پوساند
مثل تو بیچاره دلم با هر که لحظه ای نشست عاشقش شد
و درد دل هایش را باور کرد اما نمی دانست که این روزها دیگر وفا معنایی ندارد
شاید سیگارو بزارم کنار اما دودش رو نمی تونم
سیگار بی جان ترین عصیانگریست که مرا به عصیان وا می دارد
او به نابودی تن نشسته است ، من به نابودیِ “من” و هر دو به ” نابودیِ ” هم …
تو به احساست بیاموز نفس نـکـشــد
هواﮮ دل هـا آلـودسـت
ایـنـجــا فاصلـه یک عـشـق تا عـشـق بـعــدﮮ یک نخ سیگار است . . . !
گوشه ی کافه ای می نشینم بدون هیچ بهانه ای قه قهه می زنم
نه به حضور باران نیازی است
نه به قهوه ، نه به سیگار و نه حتی به نگاه تو
فقط بی دلیل ، به نداشته هایم می خندم
این روزها چقدر سیگارت شبیه آرزوهای من است
هر دو دود می شوند …
کاش پشت پاکت سیگار به جای تصویر ریه ای بعد از کشیدن سیگار
تصویر اعصاب های خراب قبل از کشیدن سیگار را می ذاشتن …
لب ساحل نشسته بودم ازدرد فراق دوست سیگاری روشن کردم
یاد لحظه ای افتادم که منواون کنار ساحل نشسته بودیم
سیگار بعدی را آتش به آتش روشن کردم
وای از نیمه شبــی که بیـــــدار شوم و تـــــو را بخواهـــــم
و پاکـــــت سیگارم خالـــی باشــــد …
مردی که روبروی تو سیگار می کشد
در فکر گفتگوی تو سیگار می کشد
وقتی که می روی و دلش تنگ می شود
بی شک به جستجوی تو سیگار می کشد
این بار بی تو فاصله ها را نمی دود
در سوگ آرزوی تو سیگار می کشد
غرور گوگــردی ام را بگیران بگذار روی سیگــارت
که نمی دانی برای بخاطر آوردنم است
یا از خاطر بردنم
بســـرانم در ریه ات به یاد روزهایی که نفست بودم!
عشق سیگار نیست که ازش خسته شدی زیر پات لهش کنی !
گاهی باید بدون پک زدن فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه می سوزد
شاید آخر فهمیدم چه لذتی می بری از تماشای سوختن من
شاید آخر قانع شدم …
دود سیگار چاره کار نیست
چله زمستان هم که باشد پنجره ها را باز می گذارم چهار طاق
عمیق تر هم پک بزنی آینه می شوم رو به رویت
خشک می شوم از سرما اما جایی نمی روم
آن زن آنقدر دلشکسته بود که یادش رفت
بعد از آخرین کام سیگار را پرت کند نه خودش را
از وقتی رفتی در خانه هرج و مرج شده !
سیگارهایم به گلدان های مظلوم شمعدانی زور می گویند…
اینجا زمین است
هیچ چیز عجیب نیست
آدم ها آرزوهایت را مثل سیگار دود می کنند و به آسمان می فرستند
صندلی خالی ، گل های تازه ،سیگارهای نیمه
رفته ای یا هنوز نیامده ای؟
چرا ترک کنم سیگار لعنتی را که فریاد می زند نبودنت را؟
که در دست می گیرم بدن نرمش را جای دست های سردت که حس می کنم بودنش را …
حقیقت تلخ تر از آن بود
که شب اش به سیـــــــــــــــــــگاری سرانجام یابد …
می ترسم از آن دخترک شلوغ و پر هیاهو
زنی تنها و شکسته با سیگاری در دست باقی بماند
من را از مرگ نترسانید
آدمی که هرروز چند بار با هر سیگار می میرد
و با سیگار بعدی جان می گیرد از مرگ هراسی ندارد!
سرفه هایم خشک است
مثل مردی که سیگارش را عوض کرده باشد یا زنی که معشوقَش را …
می خواهم شعر و سیگار را ترک کنم اما نمی شود !
آخر چگونه هم شب باشد و هم تــــــــو و هم سیگار و قهوه ؟
پس شعر چه می شود ؟
یا اینکه تــــــو باشی و شعر و یاد اولین قرار
پس سیگار چه می شود ؟
اصلا انگار باید تو را ترک کنم !
به ته سیگارهایتان احترام بگذارید
نیندازیدشان زیرپا
چرا آدم ها عادت دارند هرکه به پایشان سوخت را می اندازند زیر پا
سیگاری گوشه لبم بود
دنبال کبریت بودم
گفتم آقا آتیش دارید ؟
گفت تو جیبم نه اما تو دلم هست به کارت میاد؟
چه فرقی می کند چه کسی می گوید : نوش! سیگار وزندگی همه تلخند
از خانه که می آیی یک دستمال سفید ، پاکتی سیگار ، گزیده شعر فروغ و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است …
تنهایـی یـعنی … یـه بـغض کهـنه و یـه چشـم خـیس
و یـه موزیک لایت و یـه فـنجون قهـوه ی تـلخ و سیگار به سیگار …
من اعلام می کنم هیچ مردی جز تو از میان دود بر نمی خیزد
زمانی که سیگار بر لب دارم
سیـاه دود می کند سیگارم
نه دود سیگار نیست دلم سوخته …
هوایم را داشته باش
سیگار من همیشه هوست می کنم
قول می دهم …