قبر واقعی آدم در خاک نیست
بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند
نمیدونم چون عزیزی دوستت دارم یا چون دوستت دارم عزیزی
در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم
گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی
یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است
در فلسفه وفا چنین آمده است
دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج
تو در آنجا ، من اینجا بی قرارم
دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم
به دیدار شریفت انتظارم
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
تک گل واشده ای گفت صبا را عشق است
بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است
گل و بلبل بنشسته به کنار
سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است
غرق ترانه می شوم از نگاه گاه گاه تو
کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
یادت باشه یادتو به یادم میمونه
یادی کن که یاد ما هم به یادت بمونه
مهم این نیست که در عشق شکست بخوری
مهم این است که در عشقی که به خدا داری شکست نخوری
همین امروز دوستم بدار شاید فردائی نباشد
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست
نصفش رخ عاشق است ، نصفش رخ دوست
باز آمدنم به خدمتت دیر نشد
اندیشه مکن دلم ز تو سیر نشد
یک موی تو را به عالمی نفروشم
تو جان منی ، کسی ز جان سیر نشد
من کویر خسته ام نوئی نم نم بارون
دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی
سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی
در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده
در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست
لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگی است
گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم ز شوقت
سمت در می آیم و هر سو نگاهی میکنم
منو ببخش که ندیده میگرفتم التماس اون نگاه نگرونو
منو ببخش که گرفتم جای دست عاشق تو ، دست عشق دیگرونو
لایق عشق بزرگ تو نبودم
دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است
دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است
عاشق شدن ساده اما عاشق ماندن سخت است
امید ، اشکی پر از شوق است که با لبخندی عمیق جاری است
دست من گیر که این دست همان است که من
بارها در غم هجران تو بر سر زده ام
دلا تا کی اسیر یاد یاری
ز هجر یار تا کی داغداری
بگو تا کی ز شوق روی لیلی
چو مجنون پریشان روزگاری
اگرچه قلبم برای بودن کوچک است
اما برای همیشه مهمان این خانه کوچک باش
جانم ز فراق ، رنج بسیار کشید
با رفتن تو همیشه آزار کشید
ما همسفر راه درازی بودیم
بین من و تو زمانه دیوار کشید
آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم
آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم
ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت
من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم
برای تو که هیچ وقت یاد نگرفتی بد باشی
یه دنیا خوبی آرزو می کنم
دل رو زدم به دریا زدم برات پیامی
فقط برای اینکه نگی که بی مرامی
گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری
پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری
گفتی نمی خواهی ببارم عشق
اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری
دریاچه دل پاک و نجیبی دارد
بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد
دوست داشته باش و زندگی کن
زمان همیشه از آن تو نیست
هر گاه قادر به شمردن قطرات باران شدی
خواهی دانست که چقدر دوستت دارم
گناه من گناه بی گناهیست
تمام هستی ام غرق سیاهیست
به هر کس دل دادم بی وفا شد
چو پابندش شدم از من جدا شد
هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هر جا که رسیدی نقش رفاقت مکش ای دوست
هر بی سر و پا یار وفادار نگردد
خیلی دیر یار رو شناختی ساده دل
اما تو قمار ناگوار عاشقی همه هستییت رو باختی ساده دل
شعرمن زمزمه ی یه خواهشه
آرزوم دیدن روی ماهشه
میون غربت این فاصله ها
قلب من همیشه چشم به راهشه
یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرتو می دونه
نمیاد اونی که دلم میخواد
چه میشه کرد باید همیشه منتظر بمونم
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
شب ها به وقت خواب از طرف من
وجدانت را ببوس اگر بیدار بود !
ای کاش کنارت بودم تا زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم
و تو آسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت نور باران کن تا خوابت ببرد
شبت به خیر عزیزم
باز هم شب شد و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
امشب درانتظار یک شب به خیر تا صبح بیدار خواهم ماند
اما تو چشماهای زیبایت را به رویاها بسپار
باز صدا می زنم تو را
امشب بازم می سپارمت به اون کسی که تو دیار بی کسی
بین همه دلواپسی مونس و همدمم بوده تو رو به من هدیه داده
شب به خیر نازدانه گلم
تو بخواب نازنینم
به جان تمام دلواپسی هایم قسم
که لحظه ای دیده بر هم ننهم
و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم
قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود
تو بخواب نازنینم
شب به خیر
خوابی؟ دلم می خواد آروم خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی
دلم می خواد وقتی خوابی اونجا باشم دم در وایسم
سرمو بچسبونم به چارچوب نگات کنم
خوب بخوابی گلم خوابای رنگی ببینی
مثل یه گنجیشک کوچیک آروم بخواب مهربونم
چشماتو رو هم بذار من اینجا بیدار می مونم
کابوس رو زندون می کنم خواب بد رو می سوزونم
حافظ خواب تو می شیم منو خدای خوب دل
چشم هاتو فردا می بینم خوب بخوابی شبت به خیر
ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم
بوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزم
وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من
عشقو به پات می ریزم شبت به خیر عزیزم
لالایی کن بخواب قشنگترین یار
منو از خواب غفلت کردی بیدار
لالایی کن بخواب معنی عشقم
الهی بمونی تو سرنوشتم
لالایی کن شبت به خیر عزیزم
تمام عشقمو به پات می ریزم
لالایی لا لا بخواب ای گل نازم
که واسه چشای تو قصه می سازم
لالایی لا لا بخواب ای گل سوسن
همه فرشته ها روتو می بوسن
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فردا شدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که چون نامه دلم تا شدنی نیست
یک رنگ و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوزترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
عشق را من در زمین گشتم نبود
در دل صد نازنین گشتم نبود
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت
فـرهنـگ لـغـت هــا نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت
دلتنـگی یــعنـــی نبودن تـــو . . .
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن
در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد..
اشک من جاری شد
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو
عکس تو در طاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
تو که رفتی دلم برایت تنگ شد
حال که آمده ای در دلم جا نمی شوی
دل است دیگر
یا شور میزند یا تنگ میشود یا میشکند
آخر هم مهر سنگ بودن میخورد روی پیشانیاش
واژه هایم رنگ باران دارد
وقتی از تو می نوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیری نمی پاید که قندیل می بندد
عجیب سرد است هوای نبودنت
بزرگترین آرزویم این بود
که کوچک ترین آرزوی تو باشم
برایت آرزو می کنم
آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری
مشکلات به سبکی هوا
عشق به عمق اقیانوس
دوستی به محکمی الماس
موفقیت به درخشانی طلا
اینها آرزوهای من برای توست
خواهم که قلب گرمت ، آماج غم نگردد
باغ دلت الهی ، دشت ستم نگردد
اشک ندامت ای جان ، از چشم تو نبارد
دنیای آرزویت ، مرداب غم نگردد
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن می گردد
با تمام وجودم آرزو می کنم لبهایت در آن نزدیکی باشد !
آرزو می کنم هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق خوشبختی هستی
هر کی منو می بینه میگه چقد خوشه
نمیدونه نصف دیگه صورتم خیسه
راست میگی حق با توئه
ما با هم باشیم که چی؟
آخرش کجا بریم؟
اما فکر نکردی دل به همین بودن خوشه
حالا خوشحال شدی؟
ویرونه شد …
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
قشنگترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه
آرامش وجود من صدای تو شنفتنه
نمی دونم چرا این روزا اینقدر پدال دوچرخه دوستی ها سفت شده!
یا من زود خسته می شم یا شیب زیاد شده
شایدم همرکاب ها دیگه رکاب نمیزنن !
یک خاطره از تو برای من مانده
فقط یک خاطره. . .
خنده وقت رفتنت . . . !
درست است که اشتباه از من بود
اما سوء تفاهمی بود که دهانم که هیچ
تمام بدنم را سوزاند از آش نخورده!
بدان که هر موقع که عزم آمدن کردی فکر دیر بودن را نکن
من با آغوشی باز تو را به سینه میفشارم …
زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار
بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش رانداری…
دود اگر بالا نشیند کسرشان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
خدایا
درانجماد نگاه های سرداین مردم
دلم برای جهنمت تنگست!
پیشتر ها عشق زیباروى بود
جارى و آرام مثل جوى بود
آه اماعشق هامان زرد شد
گرمى کاشانه هامان سرد شد
روزهاى غرق نیلوفرگذشت
غصه آمد آب هم ازسرگذشت
آه اگریک لحظه دل یارى کند
قلب هامان هم وفادارى کند
من تمام شب صدایش می کنم
باشقایق آشنایش میکنم
حیف اماقلب هامان خالى است
عشق هامان چون خزان شالى است
کاش توى جاده هاى زندگى
خنده هم از گریه سبقت مى گرفت
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
میدونی غربت یعنی چی؟
یعنی ازصدا و نگاه کسی که دوستش داری ، دورباشی
شب را دوست دارم
چرا که در تاریکى چهره ها مشخص نیست
و هر لحظه این امید در درونم ریشه میزند که
آمده اى! ولى من ندیدمت…
دو چیز ازیاد آدم ها نمیره
دوستای خوب و روزهای خوب و یه چیزی همیشه به یادگار می مونه
روزهای خوبی که بادوستان خوب گذشت!
زیاد خوب نباش زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشى دل آدم ها را مى زنى
آدم ها این روزها عجیب به خوبى به شیرینى آلرژى پیدا کرده اند
زیاد که باشى ، زیادى مى شوى . . .
سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند
اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد
مشکل از تو نبود ، از من بود
با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود
می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت
ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت
عاشقان را جامه ای پوشیدنی جز چشم نیست
یا ز خیر عشق یا می باید از دنیا گذشت
همین که یاد ما هستی دمت گرم
همین که مرهم دردی دمت گرم
در این دنیا که مردم بی وفایند
همین که با وفا هستی دمت گرم
تو را چون آب دریا دوست دارم
به قدر خواب و رویا دوست دارم
سرکاری ! همه اینها دروغه
تو را من بیش از اینها دوست دارم
سخت است وقتی از بغض
گلو درد میگیری و همه میگویند لباس گرم بپوش
سرمای نبودنت بدتر از سرمای زمستان است
به لرزه انداخته چهار ستون دلم را
خوشبختی من پیدا کردن “تو” از میان این همه ضمیر بود
دوست داشتنت معادله ایست که نفس هایم را اثبات می کند
بس است میهمان داریم بیا و آبروداری کن
نگذار بفهمند پشت این نقاب خندان خیس می شوی
با چشمانم هستم
زندگی تلخ ترین خواب من است
خسته ام خسته ازاین خواب بلند . . .
مرا دوست داشته باش اما تجربه ام نکن
برای آموختن ابزار مناسبی نیستم
نمى دانم چرا بعد از تو
آسمان چشم هایم همیشه ابرى است
کاش تو که آسمان شدی
من مث دریا می شدم
عکست می افتاد روی موج هام
من با تو تنها می شدم
رفته اى؟؟؟
بعضیها بهش می گن قسمت
اما من تازگیا بهش می گم به درک !
حوا که باشى
بعضى ها هوا برشان می دارد که آدمند !!!
بعضى ها را در جوب باید شست
تا لجن ها همه خوشحال شوند که کثیف ترازخودشان هم هست
هیچ وقت اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودى نمی کنم !
آخه مامانم یادم داده اسباب بازیامو بدم به بدبخت بیچاره ها
دل را بد نام نکنیـــــــم
آنچه بعضی ها در سینه دارند کاروانسراست ، نه دل
از آد مها بگذر!
ناراحت این نباش که چرا جاده ى رفاقت با تو همیشه یک طرفه است !
مهم نیست اگر همیشه یک طرفه اى شاد باش که چیزى کم نگذاشته اى و بدهکار خودت ، رفاقتت و خدایت نیستى
قسمتى ازمتن موجود نیست
بقیه ى متن هم موجودنیست
اصلأ متنی درکارنیست
فقط خواستم بگم بیادتم!
یادمان باشد که قصه ى کودکمان را با یکى بود یکى نبود آغاز نکنیم
از ابتدا بیاموزیمشان اگر یکى نباشد دیگرى هم نیست
نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی توحساسم
دلتنگی هایم را با کدام قایق خیالی روانه دل دریاییت کنم تا بدانی دلتنگتم
دوستی ها کمرنگ
بی کسی ها پیداست
راست گفتی سهراب
آدم اینجا تنهاست
ازمن دلیل دوست داشتنت رامی پرسند!
آخر چطور عظمت روحت را برایشان شرح دهم ؟